نامه های آخر

هر کسی قبل از مردن یه حرفایی داره!

نامه های آخر

هر کسی قبل از مردن یه حرفایی داره!

سلام
من یه دختر معمولی ام.
ولی تصمیم دارم یه کار غیر معمولی بکنم!
کامنت هایی که دارای محتوای بازدارنده باشن، به سرعت پاک میشن!
پس حواستونو جمع کنین!‌ فقط میتونین سوال بپرسین. فقققققط همین!
چون من هدفم اینه که به آدمای مثل خودم کمک کنم.
برو که رفتیم!

بایگانی

آخرین مطالب

چطور؟‌! روش بجویید!

يكشنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۷، ۰۱:۳۲ ب.ظ

سلام عرض میشود! از یکی از همان مسافرتهای خسته کننده ای که گفتم برمیگردم. مشهد. نصف عمرمان را ما توی مشهد میگذرانیم. :/ بگذریم.

خب. برویم که بخش بعدی را شروع کنیم.

در این مدت اینترنت درست حسابی نداشتم. اما ایده ی مطالبی که قرار بود بنویسم را توی ذهنم مشخص کردم و هم اکنون میخواهم اجرا کنم! میدانید، همه این مقدمه ها را گفتم، که برسم به بحث شیرین خودمان. برنامه ریزی دقیق برای لحظه لحظه ی کارمان. نخندید! کاملا جدی هستم!

اگر یک سرچ ساده بکنید،‌ میبینید که روشهای گوناگونی برای کوتاه کردن دستمان از دنیا وجود دارد. اما من واقعا هیچ کدامشان را دوست ندارم. نمیدانم. واقعا دارم گیج میشوم. اینهمه بین روشهای مختلف گشتم اما انگار واقعا هیچ کدام از خودکش!‌ های تاریخ مثل من نبوده اند!

مثلا اسلحه گرم! عمرا! به فرض که من یک روز برم در مغازه و بگویم سلام آقا تفنگ میخوام. برای چی دخترم؟ میخوام خودمو بکشم. بفرما. بیست هزار تومن. مرسی. بعد هم بروم یک جای خلوت... مثلا ته پارک سر خیابان. و خودم را خلاص کنم. ولی خب... میترسم! گلوله! کجا بزنم آن وقت؟ مثل فیلمها توی حلقم؟! نه به خدا این دیگر نهایت زجر است. من نمیتوانم. :/

راه دیگر این است که بروم روی پشت بام و پرت شوم! یا بروم جلوی ماشین ها و هی ویراژ بدهند و هی فحش بدهند. اوه این که دیگر از همه بدتر است. آخرش هم نمی میرم اینطوری. مطمئنم. 

خودسوزی؟‌ خفگی در آب؟ نه. اینها تدریجی است. برش مچ دست هم همینطور. امیرکبیر بدبخت چه مدت طولانی ای خون ازش رفت تا مرد. سخت است دیگر. حداقل آدم در اوج باشد مثلا. مثل وقتی که یک نفر تا لحظه آخر به تو ضربه میزند و تو مقاومت میکنی. نه این که بنشینی تا نفست یا خونت یا آبت بدنت تمام شود و بمیری. این خیلی دردناک است. خیلی. هیچ کس با من دشمن هست؟‌ کاش یکی ترورم میکرد. آه که در این دنیای بزرگ یک دانه دشمن هم سهم ما نشد!

نه من نمیتوانم به این روشها تن بدهم. اگر آدم بگوید کم کم زجر میکشم تا بمیرم که خب چرا اصلا خودش را بکشد؟ کم کم زندگی میکند تا یک وقت بمیرد! من میخواهم در یک لحظه کار را تمام کنم. توی سریال دونگ یی یادم هست که وقتی ملکه ی خیانتکار را میخواستند بکشند، بهش یک کاسه سم دادند. خیلی خوشگل وسط جمعیت نشست، خاطراتش را مرور کرد، سم را خورد و مرد. بدون اینهمه رنج و عذاب. اصلا مگر مرگ به معنی رهایی نیست؟

نمیدانم. دوست دارید لحظه مرگتان چه شکلی باشید؟‌ سفید مثل گچ؟ ترکیده؟! پودر شده؟! به نظر من آدم باید وقتی که میمیرد خوشگل باشد. که بقیه زجر بکشند. خودخواهی میشود ؟ خوب بشود! اصلا آدم خودکشی میکند به خاطر خودخواهی اش دیگر. هیچ هم بد نیست. آدم نباید هیچ وقت خودش را فدا کند برای دیگران. من یک زندگی میانمایه مسخره را بگذرانم که مثلا دو تا آدم چهل پنجاه ساله خیالشان راحت باشد.. چرا؟! بیخود! 

من هیچ وقت رژ لب نمیزنم اما میخواهم لحظه آخر یک رژ لب قرمز زده باشم. از این خیس ها که مثل ریمل میماند. مامانم که ندارد باید بروم بخرم. واای از حالا در پوست خودم نمیگنجم! یک کمی، یک کوچولو ریمل هم میزنم که چشمهای بسته ام خوشگل تر بشوند. با سایه آبی؟! نه دیگر خیلی ضایع میشود. باید یک جوری آرایش کنم که خیلی ضایع نباشد. یک جوری که مامانم بگوید این دختر ما هم خوشگل بود و بهش نگفتیم ها! خخخ

ولی واقعا مانده ام که چه کار کنم. میدانم که دارید فکر میکنید:‌ترسیده. اصلا همه این کارهایش  مسخره بازی است. ولی من جدی ام. مصمم تر از هر وقت دیگر هستم. فقط خیلی سخت است. مردم فکر میکنند کاری ندارد که. تصمیم میگیری بمیری،‌و بعد میمیری. اصلا اهل دوراندیشی نیستند.

خب بعدش چطور؟‌ قبلش؟! چرا فقط آن لحظه را میبینید؟‌ من شیمی ام اصلا خوب نیست. نمیدانم چطور میشود... میخواهم یک سمی چیزی بسازم که هم خوشمزه باشد هم سرعت عملش بالا. لحظه رهایی باید شیرین ترین لحظه عمر آدم باشد. ولی نمیدانم. شاید اصلا نمیشود. 

خیلی گیجم بچه ها! اصلا نمیفهمم. تک تک روشها را خواندم و دیدم که هیچ کدام به درد من نمیخورد. همین الآن به شکل خیلی مسخره ای سرچ کردم سم خوشمزه!!

نوشت نمک و شکر و روغن سمهای خوشمزه ای هستند که ما هر روز میخوریم.. :/

یک فکر جدید به سرم زد! تدریجی اما شیرین! یوهو! فهمیدم!‌ اصلا این هفته هر چی آشغال پاشغال دم دستم آمد میخورم. یک طوری که اصلا به چاق شدن و زشت شدن و جوش زدن فکر نکنم. به نظرتان چقدر طول میکشد تا جواب بدهد؟‌ زیاد؟‌ حالا یک امتحانی میکنیم. برای کسی که میتواند تعداد فست فود های تمام عمرش را با دست بشمارد، مردن با غذا کار راحتی است. یک نفر هم گفتند صبح و ظهر و شب کله پاچه خورد و مرد. چه مسخره! به نظرم اگر همه را با هم امتحان کنم قظعا به نتیجه میرسم. فقط یک کمی فکر میخواهد. 

خب نتیجه چی شد؟

مرگ تدریجی خوشمزه، مکان خاصی هم ندارد. احتمالا بیمارستان... نه نه نه! نشد! من توی بیمارستان رژ لب خیس از کجا بیاورم؟‌ میخواهم همه چیز طبق برنامه خودم باشد. انگلیسی ام زیاد خوب نیست که توی سایت های خارجی بگردم. محض رضای خدا میشود یک نفر به من کمک کند؟‌ :(((

البته خودم هم بیکار نمینشینم! میگردم و یک روشی از خودم در میاورم. مشکل جامعه این است که اصلا یک سری آدمها را آدم حساب نمیکند. مثل چپ دستها. یا خودکش ها! اصلا هیچ راهنمای جامع و مانعی برایش وجود ندارد. به جز آن کتاب ژاپنی مسخره که گفتم. فعلا میروم اما بهتان قول میدهم که در چند روز آینده با یک روش خوب و یک خدمت بزرگ به بشریت برمیگردم. شما هم چیزی به ذهنتان میرسد بگویید.

میدانستم وبلاگ هم که بزنم هیچ کس سراغش نمی آید. خب یک نظر بگذارید محض رضای خدا هر چی به ذهنتان میرسد بگویید اشکال ندارد. چرت و پرت هم باشد مهم نیست بالاخره شاید من را به یک چیزی رساند. 

فکرهای خوبی توی سرم هست.

فعلا! 

۹۷/۰۵/۰۷ موافقین ۰ مخالفین ۰
فاطمه غلامی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی